. مدح و مرثیه قطره باش و تا ابد ، در خویش دریا را ببین زیر پای مرتضی عرش معلی را ببین عمر ما با خاطرات رو به ایوانش گذشت در نگاه زائران ، شوق تماشا را ببین کمترین فیضی که بردیم عشق بازی با علی ست ما اگر امروزمان این است ، فردا را ببین قنبر و فضه هم اینجا خاک را زر می کنند نوکران را کیمیاگر کرد ،مولا را ببین بیشتر از انسیه ، حوریه جلوه کرده است کفو مولا غیر زهرا نیست، همتا را ببین مرتضی و فاطمه آیینه ی یکدیگرند دلخوش لبخند هم هستند، دنیا را ببین گفت صدتا فاطمه قربان یک موی علی واجب عینی دفاع از اوست ، فتوا را ببین می کند مردانگی را یک تنه معنا زنی جای شهر شانه خالی کرده ، زهرا را ببین پشت در افتاد اما به علی زحمت نداد فضه را می زد صدا ، ای داد، تنها را ببین می رود فتاح خیبر دست بسته با طناب آه چرخ روزگار ، افتاده از پا را ببین دلخوشی روزگارش را غلامان کسی .... با غلاف از او جدا کردند ، آنجا را نبین .... ✍ .