. مدح حضرت علیه السلام عاشق همیشه خانه اش بر دوش باد است آواره معشوق خود در هر بلاد است هر سو برایش جلوه ای از روی دلدار اما نداند دل کجا از دست داده است در وقت خلقت بوده یا در عالم زر کی چشم او بر حیدر آلش فتاد است عاشق به دنیا آمده عاشق بمیرد راه سعادت عشق بر این خانواد ه است هر چند خلقی عاشق آل علی اند از آل حیدر دلبری کار جواد است تو مظهر ذات جمال کبریایی ابن رضا ابن رضا ابن رضایی ای گندم روی تو زرین تر از خورشید چشم سیاهت مزرع نور است و امید گیسو نبوت قد قیامت رخ ولایت خال به روی گونه ات تصویر توحید مانند تو هم لم یلد یولد توان گفت هم قل هوالله و احد را کرد تاکید جای پرستش داری ای زیبای مطلق در روی تو روی خدا را می توان دید تا شانه زد بابا به گیسوی تو انگار شب در میان زلف های ماه پیچید ای یوسف زیبای یعقوب خراسان شد بیت الاحزان پدر با تو گلستان خیر کثیر از گوشه چشمت روان است گویا که روح فاطمه در تو نهان است تنها نه ما محتاج الطاف تو هستیم بی سایه ات جبریل هم بی آشیان است ماه ستاره گرد و خاک دامن تو خورشید فانوس در این آستان است در وصف دستان خدایی تو ماندیم پای علی در وصف دستت در میان است هر جا که سایل هست سفره پهن کردی سائل نداند میهمان یا میزبان است فهمیده هر کس پای درمشهد نهاده است راه رسیدن تا خدا باب الجواد است دُر رضا دردیده گوهر شناسان شمس شموس دیگر اختر شناسان شد لافتی الا علی ورد زبان ها دیدند تا ابروت را حیدر شناسان بی اختیار از دیدن سرو قد تو برخاستند آسیمه سر محشر شناسان گنجینه های بیکران آسمان را برادشتند از خاکراهت زر شناسان ابتر شدند از جلوه ی تو دشمنانت دیدند در تو فاطمه کوثر شناسان از کودکی های تو پیران در شگفتند محراب و منبر را روایاتت گرفتند چون خال تو یکتا پرستان گوشه گیرند در سیر وحدت کثرتی را دستگیرند آزاد مردان تمام روزگارند آنان که در پیچ و خم زلفت اسیرند با جود تو سائل نمی ماند به عالم وقت سخاوت جلوه هایت بی نظیرند شاهان به ترفیع مقام اینجا غلامند از بس که آل فاطمه نعم الامیرند با خاطری آسوده پشت در نشستیم اینجا سگان را هم به درگه می پذیرند زلفت مدار عاشقی در عالمین است خورشید این منظومه ماه کاظمین است . ✍ .