#جوانخوشبخت🌿
#قسمتسوم🪴
گفت بيا برويم كه تو را خواسته اند. من با او روانه شدم ولى خيال كردم كه چون من از كاشمر بدون اذن پدر خود آمده ام شايد پدرم به يك نفر از دوستان خود نوشته است كه مرا پيدا كند و به كاشمر برگرداند.
بالجمله مرا به يك خانه بسيار خوبى برد. پس از ورود مرا دلالت به حجره اى كرد. وقتى كه وارد حجره شدم . شخص محترمى را در آنجا ديدم نشسته است .
مرا كه ديد احترام كرد و من نشستم آنگاه به من گفت ميرزا نصرالله كاشمرى توئى ؟ گفتم بلى .
گفت : بسيار خوب ، آنگاه به نوكر گفت: برو برادرزن مرا بگو بيايد كه با او كارى دارم؛ چون او رفت و قدرى گذشت برادرزنش آمد و نشست .
سپس آن مرد به برادرزن خود گفت حقيقت مطلب اين است كه من امروز بعدازظهر خوابيده بودم و همشيره تو با دخترش به حرم براى زيارت رفته بودند، ناگاه در عالم خواب ديدم يك نفرى درب منزل آمد و فرمود حضرت رضا (ع) تو را مى خواهد.
من فورا برخواسته و رفتم و تا ميان ايوان طلا رسيدم ، ديدم آن بزرگوار در ايوان روى يك قاليچه اى نشسته چون مرا ديد صورت مبارك خود را به طرف من نمود و فرمود: اين ميرزا نصرالله دختر تو را ديده و او را از من مى خواهد.
#امامشناسی
#جوانخوشبخت
#معجزه
#آقاجانسلام
#عاشقانِامامرضا
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊