🤔 علت نگرانی و گریه های حضرت آیت الله العظمی بروجردی ( ره ) در واپسین روزهای عمر مبارکشان !!! 🎤 به کلام حجت الاسلام والمسلمین دکتر رفیعی ✍نجات از قبر بعد از مُردن! فاضل محترم آقا میرزا محمود شیرازی فرمودند که مرحوم آقا سیّد زین العابدین کاشی(اعلی اللّه مقامه) در کربلا خادمی داستند که تبریزی بود و بسیار پرهیزکار و اهل تقوا و صلاح... نقل کرد که قبل از مهاجرت به کربلا، در خارج از شهرِ تبریز در نزدیک قبرستان، قهوه خانه‌ای داشتم و شبها را همانجا می‌خوابیدم، شبی هوا بسیار سرد بود و من درب قهوه خانه را محکم بستم و خوابیدم، ناگاه کسی در را به سختی کوبید، برخاستم در را باز کردم آن شخص فرار کرد... مرتبه دوّم در را سخت‌تر کوبید، آمدم در را گشودم اما باز فرار کرد، گفتم البته این شخص، امشب مزاحم من شده، پس چوبی به دست گرفتم و پشت در نشستم و آماده شدم تا تلافی کنم، تا مرتبه سوم در را کوبید در را گشودم و او را تعقیب کردم تا وارد قبرستان شد و در نقطه‌ای محو گردید..!! پس در همان محل توقّف کردم و متوجه اطراف شدم و از او تفحّص می کردم، بعد خیال کردم شاید پنهان شده ،همانجا مخفی شدم و روی زمین دراز کشیدم به قصد اینکه اگر پنهان شده ظاهر شود... چون خوابیدم و گوشم را به زمین گذاشتم، ناگاه صدای ضعیفی شنیدم که شخصی از زیر خاک ناله می کند..!! متوجه شدم که قبرِ تازه‌ای است که طرف عصر کسی را آنجا دفن کرده‌اند و دانستم که سکته کرده بوده و در قبر بِهوش آمده، پس برایش رِقّت کردم و به قصد خلاصیِ او خاکها را برداشتم و لحد را برچیدم، شنیدم که می‌گفت: کجا هستم؟! پدرم کجاست؟! مادرم کجاست؟! پس لباس خود را بر او پوشانیدم و او را بیرون آورده، در قهوه‌خانه جای دادم ولی او را نمی‌شناختم تا بستگانش را خبر کنم... آهسته آهسته از او پرسش می‌کردم تا محلّه و خانه او را دانستم و از قهوه خانه بیرون آمده همان شب پدر و مادرش را پیدا کردم و آنها را خبر دادم، پس آمدند و او را به سلامتی به خانه بردند آنگاه دانستم که آن شخص کوبنده در "مأموری از غیب" بوده برای نجات جان آن جوان...