دفع ستم از ستمديده امام باقر عليه السلام مى فرمايد: اميرالمؤمنين عليه السلام در روزى بسيار گرم به خانه مى رفت كه به ناگاه زنى را ديد در آن گرماى سوزان ايستاده، شكايت مى كند كه همسرم به من ستم ورزيد و مرا ترسانيد و بر من تجاوز روا داشت و سوگند خورد كه مرا بزند! حضرت فرمود: اى كنيز خدا! صبر كن تا هوا خنك شود سپس من به خواست خدا همراهت خواهم آمد. زن گفت: خشم و غضب همسرم به من بسيار شديد خواهد شد حضرت سر مباركش را پايين انداخت سپس سر برداشت و گفت: نه به خدا سوگند! [به خانه خود براى استراحت نمى روم] تا حق مظلوم را بدون آنكه آسيبى به او برسد، باز ستانم. زن! خانه ات كجاست؟ زن حركت كرد و على عليه السلام همراه او تا در خانه اش آمد، پس كنار در ايستاده، گفت: سلام بر شما [اهل خانه]! جوانى از خانه بيرون آمد، على عليه السلام به او گفت: اى بنده خدا! از خدا پروا كن، تو اين زن را ترسانيده و از خانه بيرون رانده اى؟ جوان گفت: اين مسأله چه ربطى به تو دارد؟ به خدا سوگند به خاطر سخنت او را با آتش مى سوزانم! اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: من تو را امر به معروف و نهى از منكر مى كنم، تو با منكر با من روبرو مى شوى و با معروف به زشتى برخورد مى كنى؟! در اين ميان مردم از راه هاى گوناگون جمع شدند و به اميرالمؤمنين عليه السلام با ذكر نام آن حضرت سلام مى دادند، جوان با شناختن اميرالمؤمنين عليه السلام روى دست حضرت افتاده، گفت: يا اميرالمؤمنين! از لغزش من درگذر! به خدا سوگند براى همسرم زمينى مى شوم كه رويم پا بگذارد، حضرت شمشيرش را غلاف كرده، فرمود: اى كنيز خدا! وارد خانه ات شو و همسر خود را به چنين وضعى و مشابه آن ناچار مكن.