♨️ با دست چونم رو گرفت و کمی فشار داد نمیتونم منکر ترسم بشم _بهتره خودت رام بشی، چون من آدم های سرکش رو با درد رام میکنم. دستم رو روی دستش گذاشتم. _داره دردم میاد. پوزخندی زد و دستش رو پایین انداخت _من به این نمیگم درد. تو دیگه اون مانتو ها رو نمیپوشی. آرایش نمیکنی. لاک نمیزنی. بدون اطلاع از خونه بیرون نمیری. برای دانشگاهت که من خیلی مخالفشم سرساعت میدی و برمیگردی. دستش رو بالا اورد و زیر موهای بیرون زده از دو طرف شالم زد. _اینا رو هم میبندی پشت یه روسری درست و حسابی میپوشی که از پشت بیرون نزنن. نه تو حوری بهشتی هستی نه اینجا لس آنجلس. مثل آدم میری و برمیگردی. غیر این باشه با من طرفی نه با بابات. https://eitaa.com/joinchat/3259629617C46f880cfa3 رمان آنلاین مذهبی♨️ براساس واقعیت