تو دیگه اون مانتو ها رو نمیپوشی. آرایش نمیکنی. لاک نمیزنی. بدون اطلاع از خونه بیرون نمیری. برای دانشگاهت که من خیلی مخالفشم سرساعت میری و برمیگردی.
دستش رو بالا اورد و زیر موهای بیرون زده از دو طرف شالم زد.
_اینا رو هم میبندی پشت یه روسری درست و حسابی میپوشی که از پشت بیرون نزنن. نه تو حوری بهشتی هستی نه اینجا لس آنجلس. مثل آدم میری و برمیگردی. غیر این باشه با من طرفی نه با بابات.
https://eitaa.com/joinchat/3259629617C46f880cfa3
رمان آنلاین مذهبی♨️
براساس واقعیت