رفته بودندجنوب . . توی فکه،یکی ازرفقایش‌مداحی میکرد وروضه می خواند . . ! یک‌دفعه روح‌اللہ‌‌ بلندشدوگفت: سید،رسیدی به گوشواره . . ازرقیه بخون،ازبیابون‌ های داغ، پای برهنه،دست‌های سنگین‌ دشمن . . میگفت‌ وبلندبلندگریه میکرد . . ازخودبی خودشده‌ بود . . ! همه بادیدن‌ حالِ‌ روح‌ اللہ‌‌ بہ‌ گریه افتادند . . عاشقِ‌ حضرت‌ رقیه (س)بود! همین‌که شنیده‌ بودتکفیری‌ ها‌تاحرم‌ حضرت رقیہ‌‌(س)رسیده‌ بودند،دیوانه شده‌ بود . . حتی نمی توانست‌ غذا‌بخورد میگفت‌ من‌نباید‌الان‌ اینجا‌باشم‌ واون‌ حرومی‌هابرسندنزدیکِ‌ حرمِ‌ حضرت‌ رقیہ‌‌ . . ! •┈┈•••••✾•◇•✾•••••┈┈ • 🌷┏━✨🌹✨🌸✨🌷✨🌸━┓    ایتا↙️ https://eitaa.ir/emamjavad_mosque روبیکا↙️ https://rubika.ir/emamjavad_mosque ┗━✨🌸✨🌹✨🌷✨🌸━┛