حرّ انقلاب... سرباز خمینی ... شهید شاهرخ ضرغام... « اثری از پیکر شاهرخ نیافتیم او شهید شده بود، شهید گمنام! از خدا خواسته بود همه را پاک کند، همه گذشته اش را! می خواست چیزی از او نماند، نه اسم ،نه شهرت، نه قبر و مزار و نه هیچ چیز دیگر.... همین هم شد! بعد از شهادتش عراق محل را بمباران کرد ، پیکر مطهرش به همراه ۸ شهید دیگر کاملا پودر شد و سوخت و از آن هیکل تنومند چیزی باقی نماند!» گذشته خوبی نداشت، در کودکی پدر از دست داد، از مادر هم حساب نمی برد، با این وجود مادر هیچگاه نفرینش نکرد! اشک می ریخت و برای فرزندش دعا می‌کرد، خدایا پسرم را ببخش ، عاقبت بخیرش کن، پسرم را از سربازان امام زمان عج قرار بده دعاهای مادر گرفت ‍! با یک تلنگر از طرف حاج آقا تهرانی به خود آمد، رفت حرم امام رضا ع... «در کنار درب ورودی صحن اسماعیل طلا رو به گنبد نشسته بود، آرام رفتم پشت سرش نشستم، شانه هایش از گریه تکان می‌خورد، می گفت: خدایا من بد کردم، غلط کردم، اما میخوام توبه کنم، خدایا منو ببخش! یا امام رضا ع به دادم برس، من عمرم را تباه کردم...» برگرفته از کتاب : شاهرخ حرّ انقلاب (زندگی نامه زیبا و البته تکان دهنده شهید بزرگوار شاهرخ ضرغام) 🌷┏━✨🌹✨🌸✨🌷✨🌸━┓    ایتا↙️ https://eitaa.ir/emamjavad_mosque روبیکا↙️ https://rubika.ir/emamjavad_mosque ┗━✨🌸✨🌹✨🌷✨🌸━┛