قسمت1⃣6⃣ دیدارِ آخرین فرزند آسمان امروز یکشنبه، هفدهم ماه شعبان است. سه روز است که این نوزاد آسمانى به دنیا آمده است. فرشتگان گاه گاهى او را از آسمان به نزد مادر مى آورند و بعد از مدّتى او را به آسمان باز مى گردانند. *امام عسکرى(علیه السلام) در خانه خود نشسته است و به موضوع مهمّى فکر مى کند; از طرفى باید ولادت مهدى(علیه السلام) از حکومت عبّاسى مخفى بماند و از طرف دیگر باید شیعیان از این موضوع با خبر بشوند. شیعیان باید حجّت خدا را بشناسند، مهدى(علیه السلام ) امام دوازدهم آنها است. باید مهدى(علیه السلام) را به آنها معرّفى کرد تا در آینده آنها دچار فتنه ها نشوند. امام عسکرى(علیه السلام) مى داند که در آینده عدّه اى پیدا خواهند شد و این گونه با شیعیان سخن خواهند گفت: «امام یازدهم از دنیا رفت و هیچ فرزندى از او باقى نماند». باید فتنه آنها را خنثى کرد. این وظیفه بسیار سنگینى است که خدا بر عهده امام عسکرى(علیه السلام) گذاشته است، وظیفه اى که بسیار مهمّ و اساسى است. تو خود مى دانى که معرّفى مهدى(علیه السلام) به شیعیان باید با دقّت زیادى انجام شود. کافى است یکى از جاسوسان خلیفه از این موضوع باخبر بشود و به خلیفه گزارش بدهد، آن وقت خلیفه براى به دست آوردن مهدى(علیه السلام)، ممکن است به کارى دست بزند: دستگیرى امام عسکرى(علیه السلام)، زندانى و شکنجه کردن او، کشتن نرجس و...😔 خدا باید کمک کند تا امام عسکرى(علیه السلام) بتواند این مأموریّت را به خوبى انجام دهد. شب هیجدهم شعبان است، هوا مهتابى است، زیر نور ماه همه جا به خوبى نمایان است. من با خود فکر مى کنم: چند مأمور در کوچه اى که خانه امام در آنجا قرار دارد ایستاده اند. آنها همه چیز را زیر نظر دارند. کم کم ابرهاى سیاه آسمان را مى پوشانند، دیگر مهتاب پیدا نیست، همه جا در تاریکى فرو مى رود. صداى رعد و برق به گوش مى رسد، باران تندى مى بارد. سر تا پاى مأموران خیس شده است، یکى از آنها مى گوید: ـ زیر این باران، هیچ کس از خانه بیرون نمى آید، خوب است ما برویم و در جایى پناه بگیریم. ـ فکر خوبى است. آنها خود را با عجله به مرکز فرماندهى مى رسانند، مى بینند که همه، از فرمانده گرفته تا مأمور، مست شده اند و اکنون در خواب هستند، گویا اینجا بزم شراب برپا بوده است. ادامه‌دارد.... ╔═💎💫═══╗ @emamolasr ╚═══💫💎═╝