وداع جانسوز ابیعبدالله و حضرت عباس علیهماالسلام :
و در روایتی [حضرت عباس] گفت به اطفال : من می روم آب می آورم این قدر گریه و ناله نکنید و دعا کنید که من صحیح و سالم برگردم آن اطفال سر خود را از روی خاک برداشتند و دست ها را بلند کردند به درگاه خداوند عالم که : یا حمید متعال! عم بزرگوار ما عباس را صحیح و سالم برگردان که آب از برای ما بیاورد که جگر ما از تشنگی کباب شده است.
پس حضرت عباس روانه شد به امیدی که بر می گردد ؛ به این سبب با برادر خود مثل سایر شهدا وداع نکرد. پس حضرت به علم امامت می دانستند که حضرتعباس شهید می شود ؛ همین که چند قدم راه برفت دید از عقب سرش صدای گریه می آید و کسی او را صدا میزند چون نگاه کرد دید امام مظلوم گریه کنان می آید و آهسته آهسته صدا می زند: ای برادر عباس! صبر کن تا تو را سیر ببینم....💔
حضرت عباس چون این را شنید گریست و عرض کرد : ای برادر! مگر من کشته می شوم؟
حضرت گریست و آن دو برادر دست ها را به گردن یکدیگر درآوردند و اینقدر گریستند که نزدیک بود مدهوش شوند ، پس بعد از وداع ، حضرت عباس روانه فرات شد...💔
📚انوار الشهاده فی مصائب عتره الطاهره، ملا محمد حسن بن علی یزدی کثنوی(متوفی ۱۲۹۷ه.ق)، انتشارات حق بین قم چاپ اول زمستان ۱۳۷۴ خورشیدی، ص ۷۸
#مقتل
🆔
https://eitaa.com/emamsadegh_ir