سلام بر مهدی موعود السلام علیک امین الله فی ارضه ای جان عالَم ؛ سلام تسلیت برای داغ سنگینِ قلبتان آقای من. صبر شیعیان از فراقتان تمام گشته و دل هاشان ، پر از غصه ی غزه . آقا جان  در پیامی از اهالی غزه خواندم که ؛ ما این روزها یک وعده غذا میخوریم، دور هم در یک اتاق جمع میشوم تا همگی باهم شهید شویم، ..... فکر میکنم؛ زندگی در خانه های شیعیانِ عاشورایی و دلسوزِ  ایران هم جز این نباشد، در نگرانی و دلهره  کودک مظلوم،  و در اضطراب ناشی از عواقب بمب های فسفری برای اهالی غزه ، و در تکاپوی پیگیری اخبار، و دیدن تصاویر جنایت هولناک رژیم سفاک صهیونیستی، آیا می‌توان لقمه ای را آسوده بر دهان گذاشت  ؟ آیا می‌شود بدون خون جگر ، غذایی را بلعید؟؟؟ و شب!!!!خانواده های عاشورایی  دور هم جمع می‌شوند تا دعا بخوانند، و برای کودکانشان  قصه مقاومت تعریف کنند این روزها همزمان با پخت غذا برای بچه های مدرسه ای و آماده کردن لقمه زنگ تفریح ، چشمانِ مادران ؛ خیس از اشک و دلهاشان خون از غم کودکان مظلوم  غزه است. مادر نمیداند پای سفره کنار بچه ها غذا بخورد یا جلو تلویزیون بنشیند و اخبار را پیگیری کند یا در فضای مجازی ، عکس و فیلم جنایات اسرائیل را منتشر کند و در خواستِ قرائت ادعیه و قرآن برای پیروزی نیروهای مقاومت کند پیگیر تحلیل ها و تفسیر ها است. اما؛ با خوابیدن بچه ها و فرو رفتن خانه در آرامش شبانگاهی ، امانش بریده می‌شود و اشک ، آسوده خاطر ، گونه هایش را خیس می‌کند با قلبی که از داغ غزه شکسته و سوخته و پرپر شده ، گوشه ای می‌خزد و به نجوا می‌پردازد که آقا جان؛ بیا دلش مادر می‌خواهد،  انگار که نه انگار خودش مادر است. دلش می‌خواهد مادرش زهرا بیاید و بنشیند و او سر بر دامنش گذارد و اشک‌ بریزد و مادر ، آرام در گوشش نجوا کند که ، غصه نخور. پسرم انتقامشان را میگیرد. به خودش که می آید ، لباسش خیس اشک  شده، همه جا تاریک است، صدایی آرام میگوید؛ مامان آب و این کلمه نیست که می‌شنود ، زلزله ی ویرانگری است که تمام رویای سر بر  دامن مادر گذاردن را میپرانَد. با آهی عمیق ، فرزند تشنه را سیراب می‌کند و در این فکر فرو می‌رود که مگر می‌شود؛ کربلا تکرار شود اینقدر دقیق.