هدایت شده از علی اکبر رسولی
❌دست و پای دختر به یک صندلی آهنی در کنج اتاق طناب پیچ شده بود. دختر التماس میکرد و می گفت: «ولم کنییدا چی از جونم میخواین؟ مردی که ریش بلند و کله قندی داشت و پیراهن سفید یقه سه سانتی پوشیده و یک انگشتر بزرگ با نگین قرمز توی انگشتش بود، کمربند را بالا می برد و بی هدف به بدن دختر میزد. دختر جیغ می کشید و میگفت: «هرکاری دوست دارین انجام بدین. فقط بعدش ولم کنييين کثافت ||!» مرد دوباره شروع کرد به زدن دختر با کمربند و دختر بلندتر جیغ میکشید. مرد گفت: دخترهی هرزه! با چندتاشون رابطه داشتی؟ چندتا جوون رو به فساد کشیدی؟ دختر گفت: فقط با داریوش ارتباط داشتم. قراره با هم ازدواج کنیم. مرد گفت: «آشغال... برادرای ما رفتند شهید شدند که تو و امثال تو این طوری با مرد نامحرم ارتباط داشته باشین؟» و بعد عربده کشید: پس کجایییین؟ دونفردیگرکه ظاهرشان مثل مرد اول بود و آورگت سبز پوشیده بودند، سراسیمه وارد شدند. یکی از آنها نوارچسب پهنی که توی دستش بود داستانی واقعی از شبکه های ضد حجاب در آمریکا دختری که در این شبکه اتفاق های ... 📖ستاره ها چیدنی نیستند 📖 برای خرید وارد سنگر رسانه ای مطبوعات شوید ✈️ارسال به سراسر کشور ✈️ 🛵تحویل روزانه در مشهد مقدس 🛵 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 جهت عضویت کلیک کنید👇 ✍ کانال گلزار شهدا ملارد خط مقدم جهاد تبیین برای اطلاع رسانی نسل شهدایی در روبیکا https://rubika.ir/shohadae_malard در ایتا @golzar_ShohadMalard eitaa.com/golzar_ShohadMalard