مقاله📃
ادامه.....
گریز به متاورس
متاورس با ایده آرمانشهر (utopia) در هم تنیده است. از پنج سده پیش از بیشتر که نو آتلانتیک ها و اوتوپیا های مدرن نوشته شد تا دهه ۹۰ قرن بیستم انسان به سمت این رویا حرکت کرد. حوادث دو جنگ جهانی، جنگ سرد، بحران فرهنگی دهه ۶۰ تا ۸۰ و سرانجام فروپاشی بلوک شرق و انقلاب های مخملی و بحران خلیج فارس و جنوب آسیا بار گرانی بر ذهن انسان معاصر بود. ایده ترقی کماکان طرفدار داشت اما با زیست روزمره (everyday life) اخت شد. در اینجا بود که ناباورانه ایده ضد آرمانشهری شکل گرفت.
ایده ضد آرمانشهری تحقق وضعیت آرمانی زندگی در دنیای واقعی را نفی می کند. در نتیجه همه چیز در روزمره خلاصه می شود. دیگر بجای شهر، فرد در اولویت است یعنی توسعه فردی جایگزین مدینه فاضله است. توسعه فردی گویی مخدر رهایی از تناسخ جهان پست مدرن است.
اگر این حالت را مقدمه پیشگویی استیفن سون در نظر بگیریم، متاورس تالی بی بدیل این امر خواهد بود. همانطور که گفتیم او در رمان تصادف در برف روزمرگی و رنج های مداوم انسان بی آرمان را ترسیم کرد. حال انسان بریده از زمین در یک فضای پیش ساخته امکاناتی را دارد تا به فانتزی هایی که در جهان واقعیت از تحقق شان ناکام مانده دست یابد. یک عینک، حتی تراشه ای در مغز یا حتی مانند فیلم ماتریکس جای کابلی پشت گردن راه وارد شدن به این دنیای مجازی است. این دنیا در اصل تامه خود قرار است زندگی انسان در همه ابعاد آن باشد. دنیایی با آواتار، ارز، شبکه ارتباط مخصوص و البته به شدت شخصی سازی شده که فعالیت در آن مساوی با زندگی در واقعیت معمول است. متاورس با همه گیری انسانی آن امتداد زندگی روزمره و توسعه فردی است.
#شرط_امکان_متاورس (۷)
@enegasht_ir