🎗 جريان هنر
هنر دو جريان دارد؛ يكى در درون هنرمند و ديگرى در دل تاريخ...
🔰 جريان هنر در هنرمند
رضايت به آنچه كه هست و قناعت به وضع موجود، هنر را مىكُشد و ريشهى آن را مىخشكاند. كسى كه از وضعش راضى است هنرمند نمىشود. نارضايتى؛ يعنى بيشتر و بهتر خواستن، سنگ اول ساختمان هنر است.
بدون اين خواست بيشتر و بهتر هنر مفهومى ندارد. لااقل اين نارضايتى مىتواند از گذشت زمان و سرعت آن باشد؛ چون اين شتاب، هنرمند را بر آن مىدارد تا آنچه را كه هست و با شتاب مىگذرد، تثبيت كند.
... هنر با بيشتر خواستن و بهتر خواستن، با اين طلب آغاز مىشود. اين طلب، تمركز مىآورد و اين تمركز، حساسيت و درك بيشتر و شعور عميقتر را شكل مىدهد و در اين لحظههاى شاعر و آگاه است كه حرفها در عين نقلى بودن و حقيقى بودن، براى ما كه مىشنويم معناى ديگرى مىيابد و با احساس عادى ما تفاوت پيدا مىكند و عنوان مجاز و استعاره و كنايه و تشبيه و تمثيل مىگيرد.
🔰 جريان هنر در تاريخ
هنر بزرگتر از زندگى است.
هنر فرزند آرزوهاى انسان است. آرزوهايى كه زندگى را و توليد را و جامعه را شكل دادهاند.
هنر دريچهاى است به سوى دنياى مطلوب و نقبى است در بنبست تكرار. و از اين رو هنر، طراح زندگى است و جلودار و پيشرو آن.
... در لحظهاى كه انسان نان ندارد، هنر طراح نان است و آنجا كه به رفاه رسيده و در تكرار مانده، هنر، پيامبر تنوع است و در بنبست تنوعها، هنر الهام بخش عصيان است ... و براى عاصى، قيام و تحرك، نه تنوع و تلوّن.
📚 علی صفایی حائری ؛ استاد و درس(ادبیات،هنر،نقد)، صص ۱۵ ،۱۷ ،۱۸ ،۲۷ ،۲۸
💠
@Ensan_Jari