🌼 ﻣﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﻡ از ﯾﻪ ﮐﺎﺭ بابام ﺧﻨﺪﻡ می گرفت ﮐﻪ می نشست ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ، اﺯ ﺭﻭﯼ ﻓﺮﺵ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﺵ آﺷﻐﺎﻝﻫﺎ ﺭﻭ ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺟﻤﻊ می کرد. ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ می گفتم ﭼﻪ پدر ﺳﺎﺩﻩﺍﯼ ﺩﺍﺭیم. ﻣﮕﻪ خواهر و مادر نداریم؟! مگه ﺟﺎﺭﻭ ﺑﺮﻗﯽ ﻧﺪﺍﺭیم؟! آﺧﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﮐﺎﺭﯾﻪ که پدرم ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ آﺷﻐﺎﻝﻫﺎ ﺭﻭ ﺟﻤﻊ می کنه؟! ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻡ ﻭ ﻏﺮﻕ ﻏﺼﻪﻫﺎﻡ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ مشکلاﺗﻢ ﻓﮑﺮ می کردم. یه روز که مشغول بودم ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﻡ ﭘﺮ ﺍﺯ آﺷﻐﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻓﺮﺵ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩه م! برای سلامتی همه پدرها و مادرهای فداکار و شادی روح همه ی پدران و مادران آسمانی صلوات! 🌼 🌼 «زندگی زیباست» https://eitaa.com/erteash_servatttt ─┅─═ঊঈ🍃🌼🍃ঊঈ═─┅─