7.84M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
🍃 روایتی تکان دهنده از معاون ابومهدی: در بین پیکر مطهر شهدا به دنبال حاج قاسم بودیم، اثری از او نبود، دست جدا از پیکری را کمی دورتر پیدا کردم، همه دوست داشتند از من بشنوند که این دست حاج قاسم نیست، ترسیدم دشمن حتی به دست حاجی تعرض کنند و گفتم این تکه‌ای از قرآن است و آنرا برداشتم به داخل ماشین خودم بردم... شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند گذر گرگ به آهوی حرم‌ها افتاد وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد روضۀ دست بریده وسط علقمه بود روضه‌خوان دست بدون رمق فاطمه بود @mrtahlilgar