. 🏝روزی لقمان👇 در کنار نشسته بود، مردی که از آنجا می‌گذشت از پرسید: چند ساعت دیگر به ده بعدی خواهم رسید؟ : راه برو. آن مرد پنداشت که لقمان نشنیده است. دوباره سوال کرد: مگر نشنیدی؟ پرسیدم چند ساعت دیگر به ده بعدی خواهم رسید؟ 📝: راه برو. آن مرد پنداشت که لقمان دیوانه است و از کنارش رد شد، زمانی که چند قدمی راه رفته بود، لقمان به بانگ بلند گفت: ای مرد، یک ساعت دیگر بدان ده خواهی رسید. 📝مرد گفت: چرا اول نگفتی؟ لقمان گفت: چون راه رفتن تو را ندیده بودم، نمی‌دانستم تند می‌روی یا کُند. حال که دیدم دانستم که تو یک ساعت دیگر به ده خواهی رسید. ❤️این حکایت و اینکه، بر اساس و واقعی که به هم دارند به همون نسبت می توانند در فراز و نشیب های زندگی راه را طی کنند. 📝که در واقع این چگونه بودن فقط و فقط بستگی به خود فرد دارد، یک نفر با کوچکترین از کوره در می رود و را فریاد می زند، دیگری هزاران مشکل را می گذراند ولی حتی لحظه ایی جدایی را در ذهنش نمی گذراند، بله این ظرفیت ماست که زندگی را می سازد یا خراب می کند، این زاویه دید ماست، اندازه ماست. =صَــــدَقِہ جاریِہ 😉به ما 👇👇 ┈┉┅━❀🔸❀━┅┉┈‌┄ @esrae313 👈 لینک کانال ما