اسپری رو زد،چشمهام آتیش گرفت!_آی سوختم...حس میکنم چادرم رو گرفتہ و بہ سمتی می کشه!جیغ خفیفی کشیدم:کمک!روی صندلی ماشین پرت شدم! شهاب_خفہ شو!دختر خوبی باشی زیاد اذیتت نمیکنم میگم چہ برنامہ ای برات دارم دختر مصطفی نیازی! با دست روی شیشہ ضربہ زدم:کمک!چشمام دارہ میسوزہ! تو رو خدا بذار برم!...صدای بوق ماشینی اومد! امیدوار‌ شدم.دوبارہ بہ شیشہ کوبیدم:کسی صدامو میشنوہ؟! تو رو خدا کمکم کنید!...صدای لاستیک ماشین و بعد صدای شکستن شیشہ!خیسی خون رو روی صورتم حس کردم. صدای ♡ اومد:تکون نخور! نمیشہ فعلا در ماشینو باز کرد! بلند داد زد:یکی زنگ بزنہ آمبولانس!... https://eitaa.com/joinchat/442892311Cee052e1168هر کی این رمانو نخونده زود بیاد دیگه پیدا نمیشه ها بزودی چاپ میشه😱👆