♡﷽♡ ♥️ ✍بہ قلمِ 🍃 زندگی کتایون با ما جمعمون رو گرمتر و سرگرمیهامون رو بیشتر کرده بود اگرچه خیلی هم رو نمی‌دیدیم! طبق قراری که تعیین کرده بودیم چهار قرار بعدی شنبه 20 آپریل، شنبه 18 می، شنبه ‌15 ژوئن و شنبه 20 ژولای بود که خیلی زود اولینش رسید اونهم درحالی که با شروع امتحاناتم سه روز فاصله داشتم! تصمیم گرفتم هرچه سریعتر قرار رو برگزار کنیم و بعد تمرکزم رو بگذارم روی درس و این چند هفته مداوم مطالعه کنم به همین مناسبت صبح روز تعطیل نسبتا زود بیدار شدم و صبحانه ای که خیلی وقت بود هوس کرده بودم درست کردم داشتم یه همی به حریره ای که درست کرده بودم می زدم که ژانت بالاخره از اتاقش بیرون اومد قبل از اینکه وارد آشپزخونه بشه بلند گفتم سلام وارد شد و با لبخند گفت: سلام چرا هیچ وقت نمیذاری من سلام کنم اول! _ توی دین اسلام سلام کردن هم ثواب داره با چشم هایی که هنوز اثر خواب توش دیده میشد و گرد هم شده بود گفت: _ واقعاً؟ _ آره مخصوصاً اونی که اول سلام کنه _ خب چرا؟ _ چون باعث بهبود و تحکیم روابط اجتماعی و جاری شدن محبت بین آدم ها میشه فضای زندگی در جامعه اسلامی باید بر پایه محبت باشه این خیلی مهمه یکی از ویژگی‌های پیغمبر ما اینه که کسی نتونست هیچ وقت اول بهش سلام کنه حتی به بچه ها اول خودش سلام می کرد _ چه جالب! بالای سر قابلمه ایستاد و بو کشید: این چیه جدیده؟ _ این حریره بادام مقوی و خوشمزه البته در اصل غذای بچه هاست ولی من هوس کرده بودم امروز خندید_ پس باید غذای بچه ها رو بخوریم امروز _حالا بخور اگه بد بود بعد مسخره کن! چای رو که حالا دم کشیده بود توی فنجون ها ریختم و صدام رو بلند کردم: پاشو دیگه شاهزاده لنگ ظهره یا نه میخواید صبحونتونو بیارم تو تختتون؟ ژانت پرسید: راستی امتحان اولت چه روزیه؟ داشتم جوابش رو میدادم که در اتاق باز شد: سخنرانی نکن موفق شدی بیدارم کنی وارد سرویس شد و منم جوابم رو کامل کردم ... بعد از صبحانه به ملاحظه امتحان من خیلی زود شروع کردیم اول هم من؛ _بسم الله الرحمن الرحیم جزء یازدهم سوره توبه آیه ۱۲۸ وصف پیامبره خیلی زیباست به حدی که واقعا آدم رو به هیجان میاره من اولین باری که این آیات رو خوندم با اینکه اصلا توی این فضاها نبودم بی اختیار کلی گریه کردم که واقعاً ممکنه من یه همچین کسی رو داشته باشم توی زندگیم که با سختی من سختی بکشه تمام تلاشش رو بکنه که من رو هدایت کنه نسبت به من مهربان و رئوف باشه برای من دل بسوزونه؟ خب من چرا قبول نکنم چرا باید این محبت رو پس بزنم منم که همیشه دنبال همین میگشتم! کتایون_ متوجه منظورت نمیشم مگه تو یه خانواده مذهبی نداری مگه از اول مسلمون نبودی؟ لبم رو به دندون گرفتم و ریز خندیدم چه اشتباه فاحشی! ناچار توضیح دادم: _ چرا هم خانواده مذهبی دارم هم از اول توی شناسنامه مسلمان بودم اما تا چند سال پیش در نگاه به اسلام مثل شما بودم یا حتی تند تر از شما تعجب دوید توی صورتش: _ چطور؟ _خب... از وقتی که خودم رو شناختم همیشه پر از سوال بودم اما به خاطر اینکه پدر و مادرم ناراحت نشن هیچ وقت سوال هام رو نپرسیدم و این شکاف هی عمیق تر و عمیق تر شد تا این که وارد دانشگاه شدم فضای جدید دوست های جدید؛ کم کم تغییر کردم اول ذهنی و درونی و بعد بیرونی نمی‌خواستم بیشتر از این توضیح بدم برای همین پل زدم: _ اما یک اتفاق باعث شد یکم بیشتر دقیق بشم و فکر کنم و تحقیق کنم و بعد کم کم همه چیز رو درک کردم و کنار هم گذاشتم و به یک منطق منظم و کامل رسیدم و قبولش کردم همین... _ چه اتفاقی؟ _ فعلا برگردیم به بحث حالا شاید یه روزی حوصله داشتم براتون تعریف کردم داره دیرم میشه! سوره یونس آیه ۹۲ یه چیزی بگم دربارش یه محقق فرانسوی که روی بدن مومیایی یکی از فراعنه کار می‌کرده متوجه وجود املاح نمک درون بدنش میشه که موید غرق شدگیه قاعدتاً کسی که اینهمه نمک روی سطح پوستش باشه غرق شده و بعد از آب گرفته شده و مومیایی شده و خب غرق شدن یه فرعون خیلی اتفاق نادریه مهمتر از اون بخاطر غرق شدن این بدن باید فاسد میشده ولی سالم مونده بوده اون محقق وقتی متوجه میشه به این نکته در قرآن اشاره شده و خداوند تعهد کرده بدن فرعون رو برای آیندگان سالم نگه داده شگفت زده میشه از این اشاره و بعدها با تحقیق مسلمان میشه...* یه کتاب هم نوشته به نام "مقايسه اي ميان تورات، انجيل، قرآن و علم" دوست داشتید میتونید بخونید جزء دوازدهم سوره هود آیه 37 درباره قضیه ساخت کشتی نوح روایتی هست که میگه خداوند وعده عذاب خودش رو مدام به تاخیر می‌انداخت ۷ سال ۷ سال تاریخ رو تغییر می داد و این باعث شده بود که طرفداران نوح به شک بیفتن و هر بار ریزش می‌کردن ژانت_خب چرا باید اینکارو بکنه؟ _چون میخواد ظرفیت قوم رو به سطح یقین رشد بده این تصمیم ادامه پیدا می‌کنه تا وقتی که باز اعلام میکنه به نوح که عذاب ۷سال دیگه