🔔 قسمت سوم یکی از بچه ها حرف پدر بزرگ👴 را قطع کرد و گفت: راستی پدر بزرگ👴 دیشب گفتید بهترین قسمت این ماجرا و زیباترین داستان تاریخ را فردا شب برایتان تعریف خواهم کرد 😍 پدر بزرگ گفت: خواهم گفت عزیزانم . سپس نفسی تازه کرد و ادامه داد: بله عزیزم❗️ بهترین قسمت ان سفر و زیباترین داستان تاریخ در همین سرزمین و کنار همین برکه اتفاق افتاده است، اکنون خوب گوش کنید تا ان را برایتان تعریف کنم: روزی که به اینجا رسیدیم یک نفر از طرف پیامبر (ص) 🌟 نزد ما امد و گفت: پیامبر فرموده هیچ گروهی از اینجا حرکت نکنند ‼️ ما از شنیدن این سخن متعجب شدیم 🙄 او ادامه داد: حضرت فرموده اند تمام قافله هایی 🐫که رفته اند بر گردنند و همه کسانی که در راه هستند به سرعت خود را به اینجا برسانند❗️ یکی از بچه ها پرسید: پدربزرگ چرا همه باید این محل جمع میشدند 🤔 پدر بزرگ👴 گفت: خب این مطلب باعث تعجب ما هم شده بود . هرکسی چیزی میگفت اما علت اصلی این کار برای ما هم مشخص نبود ❗️ همه میگفتند که حتما مطلب بسیار مهمی است😊 و شاید هم فرمانی از خداوند سبحان رسیده که پیامبر اکرم (ص) این چنین خواسته اند...