#داستان_شب
۱۴۰۲/۰۲/۱۸
✍️ ادیبان نقل میکنند:
در سالیان ماضی ؛ عارف سخنوری، با یک قاری قرآن در مجلسی وارد شدند.
قاری قرآن شروع به تعریف از اخلاق و علم دوست سخنورش کرد و همگان مشتاق شنیدن سخنان مرد سخنور بودند.
🌼وقتی وارد مسجد شدند در جلسه ، قرآن تلاوت می شد.
سخنور تا رسید قرآن بدستش دادند تا بخواند، او صفحه ای قرائت کرد که در آن یک کلمه را اشتباه خواند و مصحح بدون رودربایستی و بلند غلط او را گرفت.
نوبت تلاوت به قاری رسید، قاری دو کلمه را سقط کرد و نخواند و بلند مورد ایراد شخص مصحح واقع شد.
سخنور سخنرانی کرد و مجلس تمام شد.
وقتی با دوست قاری اش از مجلس بیرون آمدند، از دوست قاریش سوال کرد ؟!
جناب قاری ؛ شما که مسلط به قرائت بودید چرا دو کلمه را به عمد، سقط کردی و انداختی؟ بطوری که کسی که از تو ایراد گرفت ؛ یک صدم از تو به قرآن بیشتر وارد نبود؟
🌸قاری گفت: تو استاد منی و استاد سخن ، وقتی تو یک غلط خواندی من باید دو غلط می خواندم تا مردم باور کنند این صفحه تلاوتش دشوار بود و وجهه ظاهری تو حفظ شود تا مردم به سخنانی که از تو می خواستند بشنوند ، تردید بر علم تو نداشته باشند...!!!
مردم از تو می خواستند مطلبی یاد بگیرند اما من جز صوت خوش چیزی نداشتم که به آنها بدهم...!
در اینجا ؛ مرد سخنور دست دوست قاری اش را بوسید و گفت تو استاد اخلاق منی .
چون وقتی که تو قرآن می خواندی شیطان در دل من نفوذ کرد و آرزو می کردم غلط بخوانی تا آبروی من به من برگردد ؛ در حالیکه تو با بزرگواری و از روی عمد غلط خواندی تا با صحنه سازی مردم فکر کنند این صفحه قران بقدری سخت است که تو قاری قران هم اشتباه داری و برای من آبرو خریدی...!!
#لبیک_یا_خامنه_ای
🖇🌸⃟🕊🇮🇷჻ᭂ࿐✰
@estoory_mazhabi