صدای پای خدا، می‌رسد به گوش بیا سبو به دست و غزل‌خوان و باده نوش بیا بگیر بیرق میخانه را به دوش بیا به بزمِ آمدنِ پیرِ مِی فروش بیا دوباره صحبت هَل مِن مَزید آمده است خدای عشق، در انسان پدید آمده است صدای پای بهار است، عید می‌آید به قفل بستهٔ دلها، کلید می‌آید کسی که دل به هوایش تپید، می‌آید خبر دهید به فطرس، امید می‌آید بیا که یأس، مرام خدا فروخته‌هاست شب رسیدن آقای، بال سوخته‌هاست به تشنه‌ای که به دام سراب افتاده‌ست بگو که کشتی رحمت، به آب افتاده‌ست فقط نه از سر فطرس، عذاب افتاده‌ست دهان هرچه گنهکار، آب افتاده‌ست پیاله‌ها همه از این شراب، پر شده است به هر کسی که نظر کرده است، حر شده است حسین آمده تا خلق، رستگار شوند به یمن گریه به او، فصل‌ها بهار شوند حسین آمده تا قلب‌ها، شکار شوند به محض بردن این نام، بیقرار شوند حسین آمده با یک نگاه، دل ببرد وگرنه کیست، از این روسیاه، دل ببرد ز عرش گفت، خداوند قادر منان خموش باش جهنم، که سوم شعبان بجای آتش تو کرده، رحمتم طغیان حسین مانَد و بس، کل من علیها فان بگو رسول، به این خلق تا ابد گمراه که من احب حسینا، فقد احب الله اگر چه شیر، ز انگشت وحی می‌نوشد و جبرئیل، به جسمش، لباس می‌پوشد شهنشه است، ولی با غلام می‌جوشد مرا بخاطر روی سیاه، نفروشد کسی که رو به روی بنده‌اش گذاشته است هوای نوکر خود را، همیشه داشته است خدا کند که مرا، عاقبت به‌خیر کند فدایی وهب و مسلم و بُرِیر کند مرا نگاه، چو راهب میان دِیر کند به خیمه‌اش بکشاند مرا، زُهِیر کند چنان حبیب در این خانه، موسپید شوم شبیه جون در آغوش او، شهید شوم اگر نبود حسینیه، ما کجا بودیم چنان کبوتر صد بام و، صد هوا بودیم هزار شکر که با او، از ابتدا بودیم شب ولادتش، ای کاش کربلا بودیم نشد کنار تو باشیم، از بد اقبالی‌ست دم ضریح تو صد حیف، جایما خالی‌ست دم ضریح تو اما، دلی پریشان است به روی سینه زند، مادری که گریان است هنوز هم پسرم روی خاک، عریان است هنوز بین دو تا نهر آب، عطشان است چه کربلاست، که آدم به هوش می‌آید هنوز نالهٔ زینب، به گوش می‌آید 🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟🌸🌟