خامه شکّرریز شد تا چامه‌ای انشا کند پرده‌ی اوهام را از فکرها بالا کند خامه قد افراشت تا در عرصه‌ی صلح حسن جنگ با جهل و نفاق خصم بی پروا کند چون ولیّ امر و دم گردید بعد از باب خویش خواست دین را در جهان با صلح خود معنا کند صلح از آن بنمود تا پور ابوسفیان دون تیرگی‌های درون خویش را افشا کند صلح از آن بنمود تا در سایه‌ی علم و عمل خود مداوا جهل مردم را مسیح‌آسا کند صلح او شد موجب حفظ سران انقلاب رهبر بیداردل باید که این سودا کند حفظ خون میثم و حُجر و رشید و دیگران گشت موجب تا که این برنامه را اجرا کند گر نبودی صلح او، باقی نمی‌ماندی حسین تا قیام آتشین روز عاشورا کند گر نبودی صلح او، ممکن نبود اسلام را آدمی جز در اساطیر ملل پیدا کند زین سبب اسلام مدیون است بر صلح حسن ملّت آزاده باید درک این معنا کند