بسم الله الرحمن الرحیم «مدعی عشق» هر که عمامه به سر داشت، به حق ناطق نیست هر که از صدق سخن گفت، خودش صادق نیست مکتب عشق بَری از نَفس شیاد است دولت یار که جولانگه هر فاسق نیست حکمت این همه طوفان و بلا دانی چیست؟ تا که روشن شود هر شاخه‌ی تر واثق نیست هر که غلظت به هجاهای صدایش دارد آبرومندِ درِ بارگهِ خالق نیست هر که از درد سخن گفت که درمانگر نیست هر که دکان طبابت بزند حاذق نیست دست گیران خلایق همگی خاکِ رهند فاخر طالبِ دنیا به مدد شایق نیست عشق باید که در این معرکه اثبات شود هر کسی مدعی عشق شود عاشق نیست سجاد رستمعلی (تهمتن) پ.ن: ۱. ناطق: گویا ۲. بری: دور، عاری ۳. جولانگه: عرصه، میدان ۴. فاسق: فاسد، هرزه، گنهکار ۵. واثق: پایدار، ثابت، محکم ۶. حاذق: ماهر، استاد، مجرب ۷. فاخر: فخر کننده ۸. مدد: یاری کردن، کمک کردن ۹. شایق: راغب، مایل