ملا نصرالدین پول یکی رو نمیداد،
یارو میره دم در خونهش، زن ملا میاد
میگه:
ملا رفته بازار تخم خار بخره،
ببره بپاشه کوه،
خارها در بیان،
بهار چوپان ببره گوسفنداش رو کوه بچرونه،
پشم گوسفند بگیره به خارها،
ملا بره پشمها رو جمع کنه،
بیاره من بریسم، نخ کنم،
ببره بفروشه، بیاریم پول تو رو بدیم!
حکایتِ بعضیاس که موقع پول گرفتن از زیر سنگم شده پیدات میکنن ولی وقتی میخوان پس بدن اینجوری بازی در میارن!!
💕💕💕