🏴روز ششم محرم 🏴در روز ششم محرم‌الحرام حصين بن تميم با چهار هزار نفر، حجاز بن ابجر عجلي با هزار نفر و یزید بن حارث با هشت‌صد نفر وارد كربلا شدند تا به سپاه عمر سعد بپيوندند. ▪️در اين روز بود كه ابن زياد بر كوفه ديدباني گماشت تا مبادا كسي از شهر به كمك امام برود سپس ميان خود و اردوي عمر بن سعد سواراني تیزرو گماشت كه پيوسته اخبار را گزارش مي‌دادند در اين روز بيست هزار سوار نزد آن ملعون جمع شد و موافق بعضي از روايات، پيوسته لشكر آمد تا به‌تدریج سي هزار سوار نزد عمر جمع شد و ابن زياد براي پسر سعد نوشت كه عذري براي تو نگذاشتم در باب لشكر بايد مردانه باشي و آنچه واقع مي‌شود در هر صبح و شام مرا خبر دهي. ▪️در روز ششم ماه محرم، فراس بن جعده كه در سپاه امام حسين (ع) حضور داشت وقتي اوضاع را دشوار ديد از ادامه همراهي ترسيد حضرت به او اجازه بازگشت داد وي شبانه به كوفه بازگشت. در اين روز عمرو بن قرظه‌ي انصاري به كاروان كربلا پيوست او از شهداي كربلاست پدر او از اصحاب امام علي (ع) و از خزرجياني بود كه به كوفه آمد و آنجا ماندگار شد و در ركاب علي (ع) با دشمنان جنگيد. ▪️زماني كه وضعيت مشكل شد امام حسين (ع) عمرو بن قرظه‌ي انصاري را به‌سوی عمر سعد فرستاد تا از او ملاقات بخواهد و به او بگويد كه وي مي‌خواهد او را بين دو لشكر ملاقات كند درنتیجه امام حسين (ع) و عمر بن سعد بين دو لشكر به صحبت نشستند. ▪️امام (ع) به او فرمود: واي بر تو اي پسر سعد، آيا تقواي خدايي را كه به‌سوی او بازمي‌گردي پيشه نمي‌سازي؟ آيا با من مي‌جنگي، درحالی‌که مي‌داني پسر چه كسي هستم؟ اين گروه را رها كن و به من ملحق شو كه به خدا قسم اين براي تو بهتر است عمر سعد گفت مي‌ترسم خانه‌ام ويران شود امام فرمود من آن را مي‌سازم. عمر سعد گفت: می‌ترسم كه مالم گرفته شود امام فرمود: از آن بهتر از مالم در حجاز به تو می‌دهم. ▪️عمر سعد گفت: من عيال دارم و براي آن‌ها می ترسم وبعد درباره علاقه اش به حکومت ری سخن گفت. امام ساكت شدند و جواب او را ندادند. آنگاه امام از او منصرف شد و درحالی‌که مي‌گفت: تو را چه شده است؟ خداوند در بستر خواب سرت را قطع كند و در رستاخيز تو را نيامرزد. اميدوارم از گندم عراق چنان نخوري عمر سعد به استهزاء گفت: اگر از گندم عراق بهره‌مند نشوم جوهايش را كفايت كند. ▪️همچنين در اين روز حبيب بن مظاهر به آن حضرت عرض كرد یا بن رسول‌الله در اين نزديكي طایفه‌ای از بنی اسد سكونت دارند كه اگر اجازه دهي من نزد آن‌ها روم و ايشان را به‌سوی تو دعوت كنم. شايد خداوند شر اين گروه را از تو با حضور بنی اسد در كربلا دفع كند امام اجازه داد و حبیب بن مظاهر شبانگاه بيرون آمد و نزد آن‌ها رفت و آن‌ها را به ياري امام حسين ‌(ع) فراخواند و گفت: چون شما قوم و عشيره من هستيد شما را به اين راه خير راهنمايي مي‌كنم، امروز از من فرمان بريد و به ياري او بشتابيد تا شرف دنيا و آخرت از آن شما باشد. ▪️در اين هنگام مردي از بنی اسد كه او را عبدالله بن بشر مي‌ناميدند بپا خاست و گفت: من اولين كسي هستم كه اين دعوت را اجابت مي‌كنم آنگاه مردان قبيله كه تعدادشان به نود نفر مي‌رسيد بپا خواستند و براي ياري امام حركت كردند. در آن هنگام مردي نزد عمر بن سعد رفته و او را از جريان كار، آگاه كرد و او مردي را به نام ازرق با چهارصد سوار به‌سوی آن گروه روانه ساخت و در دل شب سواران ابن سعد در كنار فرات راه را بر آن‌ها گرفتند درحالی‌که با امام فاصله چنداني نداشتند. ▪️طايفه بنی اسد با سواران ابن سعد درآویختند، حبيب بن مظاهر بر ازرق بانگ زد كه: واي بر تو بگذار ديگري غير از تو اين مظلمه را برگران بگيرد. هنگامی‌که طايفه بنی اسد دانستند كه تاب مقاومت با آن گروه را ندارند در سياهي شب پراكنده شدند و به قبيله خود بازگشتند و شبانه از محل خود كوچ كردند كه مبادا عمر بن سعد شبانه بر آن‌ها بتازد، حبيب بن مظاهر به خدمت امام آمد و جريان را گفت: امام حسين (ع) فرمود: لاحول و لا قوه الا بالله. مهدی کرمی ♦️پ .ن: آنچه در منابع تاریخی آمده است، عبارت «گندم عراق» است، و آنچه شهرت یافته که امام فرمود از گندم ری نخوری، درست نیست. از نفرین امام استفاده می‌شود که عمر بن سعد نه تنها به حکومت ری نخواهد رسید، بلکه در خود عراق نیز چندان زنده نخواهد ماند؛ چنان که همین گونه شد و پس از حادثه عاشورا به هیچ یک از آنها نرسید و مختار او را کشت. البته تعبیر «گندم ری» تنها در یک منبع متاخر، یعنی مدینه المعاجز آمده که با توجه به انفراد و منحصر بودن مطلب به آن کتاب، باید اشتباه را متوجه ناسخان یا نویسنده دانست.