🌻بیان خاطرات اسارت 🌻راوی : برادر آزاده     🌻حاج صادق مهماندوست 🔹(32) مصاحبه در بغداد ! اولین شبی که در روزهای اول اسارت ما را به شهر بغداد و بخش اطلاعات امنیت ارتش بعث ( استخبارات) برده بودند ؛ گزارشگران رادیو بغداد با مترجم فارسی زبان خودشان وارد محل نگهداری اسرا شدند و از ما خواستند که طی مصاحبه ای رادیویی ، ضمن معرفی خود ، از بسیجیان و مردم ایران بخواهیم بخاطر (مثلا) قدرت ارتش عراق ؟! به جبهه و جنگ نیایند و از ادامه جنگ خودداری کرده و از مسئولین کشور بخواهند که به جنگ خاتمه داده و بدنبال صلح با عراق باشند ! البته بچه ها هم با زیرکی خاصی ، از موقعیت به وجود آمده کمال استفاده را بردند تا ضمن معرفی خود و اطلاع به خانواده هایشان از سلامتی و گرفتار آمدنشان در چنگال مزدوران بعثی ، اعلام می کردند که جنگ چیز خوبی نیست و بچه ها و جوانان باید به مدارس رفته و آنجا را فعال نگهدارند . اما مزدوران بعثی غافل و از همه جا بی خبر ، نمی دانستند که منظور بچه ها از مدارسی که در شهرشان نام می برند ، مراکزی بود که در آن زمان در شهرهای مختلف ، محل اعزام نیرو به جبهه ها و مراکز حضور بسیجیان بود و پیام اصلی آنها در مصاحبه ، این بود که با اعزام نیرو برای دفاع از کشور ، نگذارند حضور در جبهه های جنگ و دفاع مقدس کمرنگ شود ! آری ، آمدن گزارشگران و مصاحبه کنندگان در آن شب ، یادآور این ضرب المثل شد که : عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد! 🌷◾️🌷