طلبکارانِ بیکار
آنها که فقط آرمانهای اسلامی را میگویند و بر منابرشان از آزادی، عدالت، پیشرفت، رفاه و... سخن میرانند چرا از آنچه از این آرمانها محقق شده نمیگویند؟ چرا واقعیتها را نمیگویند؟
چرا نمیگویند در آزادی - با انواع و اقسام و مصادیق اسلامیاش - کجا بودیم و الآن کجا هستیم؟!
چرا نمیگویند در عدالت - با تمام ذیولش - کجا هستیم؟ چرا نقطۀ شروع و نقطۀ فعلی را با هم مقایسه نمیکنند. چرا از راه طی شده نمیگویند؟ چرا از پیچیدگیهای طی مسیرِ پیشرفت و عدالت نمیگویند؟ چرا از فرآیند تحقق آرمانها نمیگویند؟ چرا رفاه و پیشرفتِ بهدست آمده در حرکت انقلاب، که بهدست مردم رقم خورده را نمیگویند؟ مگر میتوان آرمانها را روی دست گرفت و واقعیتها را ندید؟ آرمانگویی و آرمانخواهی، لازم و خوب و جذاب است. اما بیانصافی محض است اگر از تحقق آرمانها - به هر میزان که هست - نگوییم. اینها چرا شانهشان را زیر بار پیاده شدن آرمانها نمیدهند؟
حواستان باشد، آرمانخواهان تنبل، آرام آرام اپوزیسیون میشوند. میشوند طلبکارانِ بیکار. کرّ و فرّشان زیاد میشود، اما کمکشان کم. فرق اساسی امام با دیگر مصلحان عصر این بود که او به گفتن اکتفا نکرد. عینیت داد. آنچه را که گفت، آنچه را که خواست، آنچه را که حق میدانست، آنچه را که لازم بود، پیاده کرد! اگر از مکتب امام میگوییم، همچون امام باشیم. خودمان را هزینه کنیم. بیاییم وسط میدان، بقیه را هم بیاوریم تا همان را که میگوییم و میخواهیم، بشود.
بیا تو هم یک گوشه کار را بگیر! یک روز هم تو بگو فلان جا را من آباد کردم. فلان مشکل را من حل کردم. فلان بار را من برداشتم. فلان هزینه را من دادم. فلان گره را من گشودم. فلان غصه را من زدودم.
تو هم بیا...
@fakhrian_ir