قسمتی از جزوه زندگی با نشاط 👆
عیسی بن مریم کناری نشسته بود و پیرمردی را که داشت با بیل زمینی را
شخم میزد تماشا میکرد. عیسی فرمود: خدایا! آرزو را از او بگیر! پس
پیرمرد بیل را زمین گذاشت و دراز کشید و ساعتی درنگ کرد. سپس عیسی
فرمود: خدایا! آرزو را به او برگردان! پس پیرمردد بلند شد و شروع به کار کرد.
عیسب از پیرمرپ در مورد آن رفتارش سؤال کرد. پیرمرد پاسخ داد: من
داشتم کار میکردم که نا گهان در دلم گفتم تا کی میخواهی کار کنی در حالیکه
تو پیرمردی مسن شده ای! بعد از این بیل را انداختم و دراز کشیدم. پس از آن
در دلم گفتم: به خدا قسم، تو تا موقعی که هستی نا گزیر به زندگی کردنی پس
بلند شدم و بیل به دست گرفتم.
این داستان به خوبی نشان میدهد که انسانها با آرزوهایشان زندگی
میکنند و ا گر کسی به آینده امید نداشته و آرزویی در دلش نباشد نشاط و
شادابی برای انجام فعالیت هایش نخواهد داشت