در همه سال اگر حکایت شط قصّه نخل و موج و جاشو بود در محرّم ولی روایت او شروه و نوحه‌های بخشو* بود در تمامی سال اگر خورشید بر زمین در سکوت زل می‌زد در محرّم فرود می‌آمد با عزادارها دهل می‌زد هر محرّم که آسمان از ابر پرده بر روی ماه می‌پوشید مادرم بر تن تکیده ما باز رخت سیاه می‌پوشید بچّه بودیم و گاه چادر او خیمه‌گاه عزای ما می‌شد سایبانی برای سینه زدن در غم بی‌ریای ما می‌شد در نگاه پدر عزای حسین رنگی از واجبات عینی داشت مادرم را خدا بیامرزد مثل او یک دل حسینی داشت دست‌هایش اگرچه خالی بود گرم و بخشنده بود چون خورشید بوی عطر غذای نذری او تا به چندین محله می‌پیچید پاگرفتیم در عزای حسین تکیه شد تکیه‌گاه قامت ما قد کشیدیم و قد کشید اندوه تا بلندای استقامت ما دوست دارم دوباره برگردم به همان کوچه‌های خاک‌آلود به همان دسته‌های سینه‌زنی به همان روزهای خوب که بود —--------------------------------------- *بخشو: نوحه‌خوان مشهور جنوبی