شهیدان بر《خوان قرآن》
(خاطرات قرآنی شهدا)
حالت خوف
یک روز وقتی حاجی واعظی به تفسیر آیه «خذوه فغلوه ، ثم الجحیم صلوه » ( بگیرید و به زنجیر بکشید ،سپس به جهنم اندازید ) رسید، مجلس از دستش خارج شد .
هم خودش، هم بچهها چنان دادوفریادی راه انداخته بودند که بیا و ببین! هیچوقت حال خوفی را که بعد از آن روز داشتم ،فراموش نمیکنم. تا مدتها با خودم زمزمه میکردم «خذوه...» و از خوف خدا میلرزیدم! همان شب بعد از شام علی شیبانی را دیدم که در محوطه راه میرفت و زمزمه میکرد و اشک میریخت. شادکام هم سر سفره به گوشهای خیره میماند و بعد یواشکی اشک خود را پاک میکرد .
در نمازها لحظهای صدای گریه قطع نمیشد .شروع گریه هم از آیه « ایا ک نعبد و ایاک نستعین » بود .اولین کسی که میزد زیر گریه «علی تشکری » بود بعد «سید هاشم سادات» و بعد« محمدرضا رنجبر» معاون گروه ما، البته این ترتیب همیشه رعایت نمیشد! یک روز ،در نماز جماعت بین صدای ناله و گریه بچهها ،اتفاقی افتاد که تا مدتها بچهها دست گرفته بودند. یکی از بچهها وسط گریه با صدای بلند ناله کرد و گفت :«ای خدا !» بعد از نماز، همه نگاهها برگشت سمت او که در وسط قنوت گفته بود «ای خدا »تا مدتها هر وقت که او را از دور میدیدیم داد میزدیم :« چطوری ای خدا !»
طرف هم میگفت:« چه غلطی کردیم ها!» بابا ولم کنید. با خدا بودم با شما که نبودم !»
#شهید_علی_شیبانی
#کتاب_تکریم_و_تلاوت_قرآن
#سیره_ی_شهدای_دفاع_مقدس
#زندگی_طلبگی
#کارگروه_ایثار_جهاد_شهادت
#معاونت_فرهنگی
#مدرسه_علمیه_عباسقلی_خان