شهیدان بر《خوان قرآن》 (خاطرات قرآنی شهدا) آیا درست می‌خوانم؟ آن روز با بروجردی کار داشتم؛ می‌خواستم راجع به مشکلات با او تبادل نظر کنم. لازم بود که نظر او را در مورد بعضی مسائل بپرسم. وقتی وارد اتاق شدم، دیدم دارد قرآن می خواند. وقتی مرا دید ،گفت:« کاری با تو داشتم؛ اگر وقت داری، می‌خواستم برای من کاری انجام دهی .» تعجب کردم ؛کمتر شده بود از کسی درخواستی بکند و بخواهد تا کاری برایش انجام دهد. خوشحال شدم از این‌که بتوانم کاری برایش انجام دهم. راستش آن‌قدر به او مدیون بودم که دنبال چنین فرصتی می‌گشتم تا بتوانم مقداری از محبت‌های او را جبران کنم. رفتم و کنارش نشستم. قرآن را باز کرد و گفت :«من قرآن می‌خوانم و شما گوش کنید؛ ببینید آیا درست می‌خوانم یا نه ؟» وقتی فهمیدم کار بروجردی چیست ،شرمنده شدم. گفتم:« مرا شرمنده نکنید. این چه حرفی است که می‌زنید! شما قرآن را صحیح می‌خوانید ؛تازه من که هستم که بتوانم غلط شما را بگیرم.» گفت:« خیلی وقت است که قرآن را پیش کسی نخوانده‌ام ؛ممکن است براثر براثر کثرت کار و مشغله‌ی زیاد، فراموش کرده باشم.» درحالی‌که سرم را پایین انداخته بودم و از شرمندگی جرات نداشتم سرم را بلند کنم، در کنار او نشستم .