خدایا؛ چيزى شبيه زندگى ڪردن را فراموش ڪرده ایم ،دلمان مى خواهداگر معلم گفت:در دفتر نقاشى تان هرچه مى خواهيد بڪشيد، نردبانى بڪشیم ، به سوى تو..!!! تا از آن نردبان بالا برویم تا دستانت را بگیریم..!! غافل از اینکه خدا پایین ایستادست و نردبان را محکم گرفته که تانیفتیم ...!!!چه غافلیم ‌که ؛ خدا همین جاست کنارمان، نزدیک و نزدیکتر از حد تصور ..!!!