آقای اباعبدالله... این روزها، شبهای کش دار پاییز را با یاد تو سر میکنم، با همان عکس‌های اربعین، با یاد روزهایی که به شوق دیدارت کیف سفر میبستم، با یاد خستگی‌های راه، با یاد هله بزوار عراقی‌ها و یکباره، لحظه دیدار را به یاد می‌آورم، بی‌اختیار چشمانم همچون باران پاییزی برایت می بارد و اینجاست که خودم را تنها در گوشه اتاق با یک مداحی پیدا میکنم، اینجاست که میفهمم بجز امام حسین کسی را ندارم..