هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
تابیدی و به مهر تو جان آفریده شد پلکی زدی، زمین و زمان آفریده شد از تار و پود معجر تو پایه‌های عرش از چین چادر تو جهان آفریده شد از خرده‌های خوان تو در هفت آسمان منظومه‌های خرد و کلان آفریده شد عشقت دوید در رگ بی‌مایهٔ حیات در قلب زندگی ضربان آفریده شد پنهان میان فطرت یاس و بنفشه‌ها گل کرد خنده‌هات و جنان آفریده شد آراستت خدا به هزاران هزار حسن تاجی برای فخر زنان آفریده شد او فاطر است و فاطمه‌ای تو! خدای من! با تو چه رازها که عیان آفریده شد دیدند و دیده‌ایم که با حب و بغض تو معیار هرچه سود و زیان آفریده شد تا سرنوشت تیرهٔ آدم چه می‌شود چشمان روشنت نگران آفریده شد آنقدر رنج‌های زمین را گریستی تا چشمه چشمه رود روان آفریده شد اهل گناه راه نجاتی نداشتند سوی تو آمدند، امان آفریده شد از خاک بی‌‌نشان تو ای آسمان‌ترین! در راه دوست سنگ نشان آفریده شد… @fatemeh_arefnejad