↩️ از پیرمرد حکیمی پرسیدند:
از عمری که سپری نمودی چه چیز یاد گرفتی؟
پاسخ داد:
یـاد گرفتـم🌸
که دنیا قرض است باید دیر یا زود پس بدهیم
یـاد گرفتـم🌸
که مظلوم دیر یا زود حقش را خواهد گرفت
یـاد گرفتـم🌸
که دنیای ما هر لحظه ممکن است
تمام شود اما ما غافل هستیم
یـاد گرفتـم🌸
که سخن شیرین، گشاده رویی و بخشش
سرمایه اصلی ما در زندگیست
یـاد گرفتـم🌸
که ثروتمندترین مردم در دنیا کسی است
که از سلامتی، امنیت و آرامش بهرهمند باشد
یـاد گرفتـم🌸
کسی که جو را میکارد
گندم را برداشت نخواهد کرد
یـاد گرفتـم🌸
که عمر تمام میشود اما کار تمام نمیشود
یـاد گرفتـم🌸
کسی که میخواهد مردم به حرفش
گوش بدهند باید خودش نیز
به حرف آنان گوش دهد
یـاد گرفتـم🌸
که مسافرت کردن و هم سفره شدن با مردم
بهترین معیار و دقیقترین راه برای
محک زدن شخصیت و درون آنان است
یـاد گرفتـم🌸
کسی که مرتب میگوید: من این میکنم
و آن میکنم تو خالی است
و نمیتواند کاری انجام دهد
یـاد گرفتـم🌸
کسی که معدنش طلا است
همواره طلا باقی میماند بدون تغییر
اما کسی که معدنش آهن است
تغییر میکند و زنگ میزند
یـاد گرفتـم🌸
تمام کسانی که در گورستان هستند
همه کارهایی داشتند و آرمانهایی داشتند
که نتوانستند محقق گردانند
یـاد گرفتـم🌸
که بساط عمر و زندگیمان را در دنیا
طوری پهن کنیم که در موقع جمع کردن
دست و پایمان را گم نکنیم