افلاک را مهار کند با نظاره‌ای بی‌مهر او به چرخ نتابد ستاره‌ای نبود به دهر منقبتش را شماره‌ای ابلیس را به بند کشد با اشاره‌ای !یک لحظه گر اشاره به قنبر کند علی هنگام بذل دست بوَد دست داورش گر کوهی از طلا بود و کوهی از زرش اول نهد طلا به کف سائل درش نبوَد عجب به دست غلام ابوذرش !این گوی خاک را به جهان زر کند علی **** هر جا خدا خداست علی هم بوَد امیر خورشید را توان کشد از آسمان به زیر از بس که بود دیو هوا در کفش اسیر حتی شکم ز نان جوین هم نکرد سیر !با آنکه سنگ را در و گوهر کند علی