#حضرت_رقیه_س_شهادت
ای یوسف رسیده به کنعان من،سلام
بابایی عزیزتر از جان من،سلام
ای دلخوشی این دل پر غم،خوش آمدی
بابا، به این خرابه ی ماتم خوش اومدی
دیدم چِقَدر حالت عمه عجیب شد
تو آمدی!...خرابه پر از بوی سیب شد
منّت سر شکسته ی دختر گذاشتی
وقتی به روی دامن من سر گذاشتی
@hosenih
حالا به موی مختصرت شانه می زنم
با دست کوچکم به سرت شانه می زنم
وضع لب و دهان تو تغییر کرده است
یک تکّه خیزران به لبت گیر کرده است
بابا ندیده ای که چه زجری کشیده ام
من روی خار تیز مغیلان دویده ام
زلفم به دست باد مخالف کشیده شد
این ارث فاطمه است که قدّم خمیده شد
از روی مپرس که نیلی شده پدر
یاست کبود ضربه ی سیلی شده پدر
این معجرم که پاره و خاکی و نخ نماست
سوغات غارت حرم بی پناه ماست
این نیزه دارها چه گلی که نکاشتند
بر نی سر عموی مرا کج گذاشتند
کار رقیه ی تو پدرجان تمام شد
تا نوبت مصائب پردرد شام شد
نا محرمان به راه حریم تو سد زدند
بر پهلوی سه ساله ی تو بد لگد زدند
ما را میان خنده ی انظار برده اند
ما را کشان کشان سر بازار برده اند
@hosenih
دیدم که شامیان حرامی دریده اند
دیدم که معجر از سر عمه کشیده اند
دیدم بساط مستی بزم شراب را
آن چشم شور دشمن خانه خراب را
با داغ صحنه ای جگرم پاره پاره شد
حرف کنیز شد،به سکینه اشاره شد
امشب کنار پیکر بی جان من بمان
یک فاتحه برای گل پرپرت بخوان
شاعر:
#بردیا_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e