[WWW.FOTROS.IR]ResayeMandegar[170].mp3
21.75M
رفتی برادرت تنهاتر شد رفتی مُجیب عالم مضطر شد .در دل نخلستان تا که علم افتاد خواهرمان زینب بین حرم افتاد زجرِ شنیدن هلهله ها را آتش خنده ی حرمله ها را خواهرمان دیده به که گویم من دردم بی تو باید برگردم علمدار علمدار علمدار💔 ای نخل خشک خونین دستت کو ای ماه ام البنین دستت کو بی تو تک و تنها در دل این دشتم در پی دست تو روی زمین گشتم لحظه ی دیدن مشک دریده فرق شکسته و دست بریده قامت من خم شد . کمرم را خم کردی به لبم جان آوردی علمدار علمدار علمدار💔 مشک را آوردی تا پای جانت با دست و با کتف و با دندانت این چه بلایی بود بر سرمان آمد بهر تسلّایش مادرمان آمد . رفتی و تشنه تر از همه بودی تشنه دیدن فاطمه بودی فاطمه هم آمد آمد اما خیلی دیر دیده ات را بسته تیر علمدار علمدار علمدار💔