زائر اومدی اما حالا شدی سفیر سفیر حاج قاسم قرار بود نور بگیری از مزار سردار تا وقتی برگشتی به شهر خودت از حاج قاسم بگویی و نور بدهی اما حالا خودت منبع نور شدی قرار بود مزار حاج قاسم را در آغوش بگیری و یک دل سیر گریه کنی اما قبل از رسیدن به مزار حاج قاسم تو را در آغوش گرفت و حالا هر دو می‌خندید ای کاش با شما بودیم خوش به حالتان و بدا به حال قاتلتان... إنّا من المجرمین منتقمون