✍️ مهدی جمشیدی
📌 بازخوانی صریح دوگانه مطهری-شریعتی
🔘 بخش اول
این در حالی بود که جریانِ غالب در حوزۀ علمیه، در خوابِ تاریخی بهسرمیبرد و از وضعِ فکریِ جامعه و تحوّلاتِ جدید، بیاطّلاع بود و بهطورِ طبیعی، نمیتوانست دراینباره، کمکی کند. بهاینسبب، مطهری به ظرفیّتها و امکانهای بیرون از حوزه نیز چشم داشت و بر آن بود که با مساعدتِ آنها، در کنارِ نیروهای فکریِ اقلّی در حوزه که با وی، همداستان بودند، جامعۀ ایران را از این گردنۀ تاریخیِ دشوار، عبور دهد.
شریعتی بهدلیلاینکه ازیکسو، زیان و ادبیّاتِ غنی و رسایی داشت و بهواقع در سخنرانی، کمنظیر بود و میتوانست مخاطب را مسحورِ خویش سازد و ازسویدیگر، در جایگاهِ یک روشنفکرِ قرار داشت و دفاعِ روشنفکری از دین، جاذبۀ متفاوتی برای نسلِ جوان داشت، شریعتی را بهکار گرفت و مسیر و مدارِ حرکتِ وی را هموار کرد. البتّه مطهری، بهدرستی تشخیص داده بود که شریعتی، چنین اندوختهها و استعدادهایی دارد، چنانکه تاریخ نشان داد که شریعتی توانست در نهضتِ اسلامیِ مردمِ ایران، بهخصوص در میانِ جوانان و دانشجویان، نقشِ بسیار متمایز و برجستهای را ایفا کند.
[۲]. شریعتی، روشنفکری بود که از غرب، بازگشته بود و هویّتِ اصلی و اوّلیِ وی، غربی بهشمار میآمد، هرچند مطالعاتِ اسلامیِ قابلقبولی نیز داشت که به وی این امکان را میداد که در زمینههایی، از موضع و منظرِ اسلام بگوید و تحلیل کند. منطقِ مطهری در همکاری و همافزایی با چنین نیروهایی، این بود که باید از آنها بهره گرفت و در راهِ اعتلای ایدئولوژیِ اسلامی، از بضاعت و مساعدتِ آنها استفاده کرد، امّا مشروط به اینکه نظارت و هدایتِ فکریِ روحانیّت را بپذیرند و دچارِ چالشِ خوداجتهادی نشوند و گمان نکنند که میتوانند دین را بهطورِ مستقل و مستقیم، تفسیر کنند.
مطهری، سخت براینباور بود که چنانچه این شرط نادیده گرفته شود و جریانِ روشنفکری، ادّعای استقلال کند و به راهِ خود برود، نقضِ غرض خواهد شد و بهجای نشر و اشاعۀ ایدئولوژیِ اسلامی، حاصلِ کارِ آنها بهضررِ اسلام تمام خواهد شد. البتّه مطهری، نمیخواست جریانِ روشنفکریِ دینی، ذیلِ روحانیّت قرار گرفته و هیچگونه استقلالی نداشته باشد و به دنباله و عقبۀ روحانیّت تبدیل شود، بلکه معتقد به نوعی تقسیمکارِ فکری و معرفتی بود که در نتیجۀ آن، نظارتِ عالیِ روحانیّت بر جهتگیریها و برداشتهای اسلامشناسانه و اسلامپژوهانۀ نیروهای روشنفکری، شرطِ غیرقابلاغماض بود. شکافِ میانِ مطهری و شریعتی نیز از جایی آغاز شد که شریعتی، این نظارت را نپذیرفت و بر فهم و برداشتِ اسلامیِ ناقص و ناروای خود، اصرار ورزید. در اینجا بود که مطهری، مسیرِ خود را جدا کرد و بهتدریج، در برابرِ شریعتی - و در واقع، در برابرِ روندِ التقاطیاندیشی و انحرافِ فکریِ وی – قرار گرفت.
🆔
@fekrat_net
🆔
@fekrat_net
🆑فکرت؛ گامی به سوی خودآگاهی