نقش کتاب در ترویج جریانهای معنویتگرا 📚🔻
قسمت (دوم) 2️⃣
🔻 پیبردن به نقش کتاب در ترویج جریانهای معنویتگرا مستلزم توجه به چند مطلب است:
♦️ الف) مطلب اول بسیار مهم و در خور دقت اینکه، خوانندههای کتاب غالبا به عنوان پیش فرض پذیرفتهاند، کسی قادر به تألیف کتاب است که غیر از مهارت نویسندگی، از دانش بسیار بالا و سودمندی برخوردار باشد و به عبارت دیگر پذیرفتهاند که « تنها دانشمندان میتوانند کتاب بنویسند »؛ به همین علت این احتمال را نمیدهند که کجیها و انحرافات اندیشهای در لابلای متن وجود داشته باشد.
🔷 گذشته از این که در موضوع معنویت و عرفان ویژگی دیگری را هم به نویسنده نسبت میدهند و آنهم وارستگی است. بسیاری از خوانندگان کتاب معمولا نگاه نقادانه به متن ندارند و تلاشی برای تجزیه و تحلیل انتقادی به خرج نمیدهند.
🔶 چنین افرادی از آنجا که احتمال تناقضگویی یا احتمال وجود نارسایی در اندیشه ی نویسنده را نمیدهند، اگر تناقض و یا کاستی در متن احساس کنند، توان ذهنی و فکری خویش را صرف حل متن مینمایند و با برداشت مثبت از مفاهیم و اصطلاحات، آنها را به صورت دیگری فهم کرده و چنین گمان میکنند که متن را فهمیدهاند؛ در حالی که آنها در حقیقت به نویسنده کمک کردهاند که متن به صورت استوار و غیر قابل خدشه در کتاب دیده شود.
🔷 یکی از علتهای این مسئله، این است که بسیاری از این افراد، شاکله فکری مستحکمی نداشته و قدرت تفکیک بین مغالطه از برهان منطقی را ندارند و نو بودن را دلیل بر درستی دانسته و مأموریت خویش را در فهم متون خلاصه میکنند.
🔶 این افراد همین قدر که از پس درک واژهها و گفتههای جدید برآیند، آن را برای خود یک موفقیت دانسته و از ادامه عملیات فکری که همان حلاجی، تجزیه، تحلیل و تشخیص سره از ناسره است، صرف نظر میکنند.
🔷 کار جایی مشکلتر میشود که نویسنده در متن کتاب به امور مثبت بپردازد؛ مثلا از خدا سخن گفته و از تعالیم باطنی دم بزند و یا خود را مدافع معنویت و حقیقت نشان دهد، مخاطب به چنین شعارهایی دلخوش کرده و همه مطالب کتاب را از همین سنخ پنداشته و بر خوبی حمل میکند.
🔶 این افراد فراموش میکنند که همیشه احتمال دارد نویسنده ( حتی اگر نیت سالم هم داشته باشد ) حق را با امور موهوم بیامیزد و در فهم حقیقت، به خطا برود.
🔷 هیچگاه نویسنده، از اول کتاب تا انتهای آن را مطالب سخیف نمینویسد و به بیان مطالبی که سستی و نادرستی آن محرز است دست نمیزند. اساسا خصلت باطل همیشه این بوده که خود را در ضمن حق عرضه کرده و لباسی از جنس حق به خود بپوشد، تا بتواند خود را منطقی و موجه جلوه دهد.
🔶 اگر نویسندهای مانند کوئلیو همه گفتههایش یاوه و بیاساس میبود، هیچکس جذب آثار او نمیشد. اساسا همه نویسندهها مطالبی نیکو و قابل دفاع در کتابهای خویش آوردهاند که از آن جهت قابل تمجید و ستایشاند؛ اما اشکال کار این جاست که خوانندگان کتاب، معمولا توان تفکیک بین این محاسن و خطاهای فکری نویسنده را نداشته و همه کتاب را از جنس همان محاسن ارزیابی میکنند و نمرهای که باید تنها به محاسن کار نویسنده داده شود به کل اندیشه میدهند.
♦️ بگذریم که محاسن، مربوط به اخلاقیات فردی است و ایرادها و انحرافات در حوزۀ نظام معرفتی و فکری نویسنده است که جهانبینی وی را شکل میدهد. مخدوش بودن باورهای بنیادین در یک کتاب با هیچ نقطه قوتی جبران نمیشود.
به کانال فرقه های عجیب و جهان ماوراء بپیوندید
🔻🔻
http://eitaa.com/joinchat/3478585344Cfddd4eceb2
ادامه دارد....🔻🔻