«... بهنظر این دانشآموز شعر، بهمنی را باید در قیاس با منزوی شناخت و باز بهنظر بنده بهمنی همان نسبتی را با منزوی داشت که سایه با شهریار. سایه شاید شاهکارها و اوجها و طوفانهای شهریار را نداشت، اما دشواریها و نادلخواهیها و فرودهای شهریار را هم نداشت، از پی شهریار آمده بود و حیرانِ تماشای شهریار، این بود که به نوعی ترجمان شهریار بود و تداومش، و مسیر را برای دیگران روانکنندهاش. تقریبا همین نسبت را بهمنی با منزوی داشت. او نیز در تماشای منزوی بود، او نیز به اندازه منزوی شاهکار نداشت، ولی زبانی به مراتب روانتر و لطیفتر داشت و ترجمانی برای غزل نو بود برای آنان که از این شیوه دور بودند. اگر شهریار و منزوی قلههای شکوهمند و سترگ و ستیهندهای بودند برای طرز غزل خویش، سایه و بهمنی دامنههای سرسبز و لطیف و پرباری بودند که راه رسیدن به قله را هم در خود نهان داشتند.
نکته دیگری هم که خوب است در این یادداشت کوتاه به آن تصریح کنیم مسئله زبان شعر امروز به خصوص زبان غزل است که درست یا غلط، خواه یا ناخواه، باید اعتراف کرد بهمنی در کنار قیصر امینپور الگو و معمار اصلی زبان غزل امروز شدند. حرکت میانهروی این دو شاعر در زبان، نزدیکشدنشان به زبان عامه با حفظ نشانههایی از زبان هنری، باعث شد نهتنها مخاطبان بسیاری پیدا کنند بلکه ناخودآگاه سرمشق شاعران جوانتر نسلهای بعد در رسیدن به یک زبان مشترک و لحن عمومی در شعر به ویژه در غزل امروز شوند...»
بخشی از متنی که در کنار دیگر بزرگواران در
پروندهپرتره محمدعلی بهمنی نوشتم. حوصله داشتید در روزهای آینده پرونده را بخوانید.
@AzadisqArt
@FihMaFih