🌺 شهید کامبوزیا و حجاب استدلالی 1⃣ یکی از مسئولین استان، با خانواده به دیدن پدرم آمد. آن‌ها تعريف باغ و کتابخانه را شنیده بودند و قصد داشتند از کلاته کامبوزیا دیدن کنند. همسر او بی‌حجاب بود. 2⃣ این مسئول وقتی متوجه شد که همسر و فرزندان استاد همگی چادری هستند، پرسید: 👈 استاد، شما که اهل کمالات هستید و این همه دانشجوی خارجی به دیدن شما می‌آید، چرا اهل خانه را مجبور می‌کنید سر کنند، بگذارید آزاد باشند... 3⃣ استاد لبخندی زد و گفت: 👈 یک سؤال دارم. اگر شما برای رفت و آمد، یک دمپایی کهنه داشته باشی، وقتی به جایی می‌روی، از آن مراقبت می‌کنی؟ آیا آن را از دید دزد مخفی می‌کنی؟ 4⃣ این آقا متوجه منظور استاد نشد. کمی فکر کرد و گفت: نه استاد، کسی دمپایی کهنه رو مخفی نمی‌کنه. 5⃣ استاد بلافاصله گفت: 👈 اگر یک جواهر گران‌قیمت داشته باشی چطور؟ آیا همین‌طور دنبال خودت برمی‌داری و بیرون می‌بری؟ 6⃣ این شخص گفت: نه، جواهر را مخفی می‌کنم تا کسی متوجه نشود. چون ممکن است دزدها بفهمند و به سراغ من بیایند. 7⃣ استاد گفت: 👈 دختران و همسران، برای ما حکم جواهر را دارد. ما مثل جواهر از آنها مراقبت می‌کنیم تا دزدان و آدم‌های مریض به سراغ آن‌ها نروند. 8⃣ این شخص تا چند دقیقه محو استدلال استاد کامبوزیا بود. 📚 منبع: کتاب «کامبوزیا»، صص۵١ ⬅️ جبهه جنگ نرم 👇 🍁 @fk_sabz روبیکا 👇👇👇 https://rubika.ir/fk_sabz ایتا👇👇👇 https://eitaa.com/fk_sabz آیگپ👇👇👇 https://iGap.net/fk_sabz