5.99M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
معمولاً قبل از مصاحبه، فقط یه اسم از طرف دارم، مثل امروز که می‌دونستم قراره با یه تخریب‌چی به نام مرتضی میرزایی مصاحبه کنم. زنگ که خورد، مثل همیشه با شوق رفتم در رو باز کردم. تا چشمم بهش افتاد، تو دلم گفتم: نکنه... نکنه...؟! همین که سلام و علیک کردیم و روبه‌روی هم نشستیم، بی‌مقدمه گفتم: شما مربی تخریب تو دانشکده فرماندهی بودید، درسته؟ با یه مکث و تعجب گفت: آره، چطور؟ لبخند زدم و گفتم: بعد از سی‌وچند سال... سلام استاد! من افتخار شاگردی شما رو داشتم! با همین آشنایی و چند دقیقه گپ، مصاحبه رنگ و بوی دیگه‌ای گرفت. سه ساعت فقط گوش می‌کردم و غرق خاطرات نابش بودم. طبق معمول، از کودکی و دوران قبل از جنگ شروع کردیم. حالا دو نکته براتون بگم: اول اینکه، خاطرات قبل از جنگ هم شنیدنی‌ان، البته اگه اجازه بدن به اون بخش از زندگی‌شون وارد بشیم... که معمولاً راه میدن! و دوم، چقدر صداقت و سادگی این آدم‌ها دل‌نشینه... همین صداقت باعث می‌شه کلامشون به دل بشینه. حالا موندم این خاطراتو در حد یه قطعه کوتاه پنج‌دقیقه‌ای منتشر کنم، یا اگه استقبال باشه، همه‌شون رو منتشر کنم. شما چی میگید؟ https://eitaa.com/g_ravayat