و اما امشب....
امیدوارانه استرس داشتیم...
از شادی مردم غزه اشک ریختیم...
گاهی مغرور شدیم، اما زود بغضمان گرفت از خونهای ریختهٔ غایب...
دست گذاشتیم جلوی دهان و راه رفتیم توی خونه...
گفتیم مطمئنیم می زنیم...
بعد ترسیدیم که نکند نشود...
هی دعا شروع کردیم و نصفه نیمه برگشتیم پای گوشی...
به پهبادهایی که طواف بینالحرمین میکردند خیره ماندیم و دلمان گرم شد...
امشب احساسات متفاوتی را تجربه کردیم...
ما آدمهای قبل ظهور ، تصاویر آخرالزمانی دیدیم!!
و باعث آن صبرهای شماست که ما خیلی هایش را درک نکردیم....
سایهات ماندگار ای مقتدرِ مهربان...
ای « أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ»
م.رمضان خانی
https://eitaa.com/ghalamdaraan