🌹داستان زیبا🌹
استادروانشناسی واردکلاس شد وبه دانشجویان گفت:امروز میخواهیم بازی کنیم!
فردی داوطلبانه بهسمت تخته بیاید
خانمی داوطلب شد
استادگفت:اسامی۳۰نفرازمهمترین افراد زندگیت را روی تخته بنویس
خانم اسامیِ اعضایِ خانواده،بستگان،دوستان همکلاسیها وهمسایگانش رانوشت
استاد:حالانام۳نفرراپاک کن که ازبقیه کماهمیتترند
زن، همکلاسیها راپاک کرد
استاد: نام ۵نفردیگر راپاک کن
زن اسامی همسایگانش راپاک کرد
خلاصه فقط اسم۴نفر روی تخته باقی ماند:
مادر،پدر،همسروتنها پسرش
سکوتی بر کلاس حاکم شد،چون همه میدانستند این دیگر برای آنخانم صرفایک بازی نیست
استاد:نام۲نفردیگر راحذف کن
کاربسیار دشوارشد
با بیمیلی،نام پدرومادرش راپاک کرد
استاد:یک نفر یگرراهم حذف کن
بادستی لرزان نام پسرش را پاک کردو بغضش ترکید وگریست
استاد:چراوالدین وتنهاپسرت راپاک کردی،اما همسرت راباقی گذاشتی؟!
شما میتوانی همسردیگری داشته باشی!
زن بالحنی خاص گفت:
روزی والدینم میروند،پسرم هم برای کار یا ادامهتحصیل ترکم میکند
فردیکه کل زندگیاش را بامن تقسیم میکند، همسرم است
دانشجویان برخاستند و برایش کف زدند
با همسرت به ازآن باش،که با خلق جهانی
🔰
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴
https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff