چار هنــــدو در یکی مسجد شدند بهر طاعت راکــــع و سـاجد شدند هــــر یکی بر نیّـــتی تکبیـر کرد در نمـــاز آمد به مسکیـنی و درد مؤذن آمد از یکی لفظـــی بجست کای مؤذن بانگ کردی وقت هست گفت آن هنــــدوی دیگر از نیــاز هی سخن گفتی و باطل شد نماز آن سِیُم گفت آن دوم را ای عمــو چه زنی طعنـه برو خود را بگـــو! آن چهـارم گفت: حمـــدُلله که من در نیفتــادم بچه چون آن سـه تن پس نمــــاز هر چهـاران شد تبـاه عیـب‌گــویان بیشتــر گم کرده راه ای‌ خنک‌جانی که عیبِ‌ خـــویش دید هرکه عیبی گفت آن بــر خود خرید 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff