🔻
سرانجام بدبینی نادرشاه
✍ نادرشاه افشار صاحب سه فرزند مذکر به نامهای رضا قلی میرزا، نصرالله و امام قلی بود و از روزی که در جنگلهای مازندران مورد سوقصد و تیراندازی قرار گرفت، اندیشه و دل خود را در گرو سوظنی گذاشت که میگفت فرزند ارشدش، رضاقلی میرزا سودای خودسری و استقلال دارد. در این بین رضاقلی میرزا هم دست به اعمالی زد که گمانهای پدر را تقویت میکرد؛ ضرب سکه به نام خود در دوران جنگهای نادر به هند، کشتن تهماسب صفوی و فرزندان او و برپایی سراپرده شاهی در هرات همه و همه به بدبینیهای شاه افشار دامن میزدند و نادر که بوی فتنه میشنوید، دستور داد، گارد شخصی شاهزاده منحل شود و گمانهای بد و نابهجا را تا به حدی ادامه داد که جگرگوشه فرزند خود، رضاقلی میرزا را نابینا کرد.
🔸 این اتفاق (کور شدن فرزند نادر) نقطه عطفی بود که نه تنها زندگی و روحیات نادر را یک شبه دگرگون کرد بلکه توانست در نابسامانیهای داخلی نیز نقش بهسزایی ایفا کند و سالهای پایانی عمر نادر را چون زهر تلخ سازد. نادر پس از آنکه چشمان نور چشم خود را کور کرد، گریه سر داد، به عجز افتاد و چون پشیمان شد پنجاه نفر از امرایی که هنگام واقعه حضور داشتند و شفاعت نکردند، به قتل رساند. پس از این اتفاق نادر آرام و قرار خود را از دست داد و هر روز بیشتر از دیروز پریشان میشد تا به حدی که در سالهای پایانی بلایایی بر مردم فروآورد که کافر نشنود و مسلمان نبیند
📚منبع: نامه های طبیب نادر شاه
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴
https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff